دانش، گم شده ي مسلمانان است*****امام علی (ع)

آیا تاکنون اندیشیده اید که چرا؟! چرا می‌گویند تجارت اینست؟ گویی تجارت چیز دیگری است بغیر از اجزای دیگر بشریت و جهان.
و چرا گویی برای آن در هر وادی توجیه‌هایی وجود دارد؟
چرا و از کجا؟ این القا و سکوت و دعوت به خاموشی و خواب از کجا می آید؟
از کجا می‌توانسته بیاید؟
آیا تصادفی است؟
آیا صرفا بخاطر اینست که هر انسانی ذاتا منفعت طلب است و به سود خویش می اندیشد؟
یا چیزی بیش از این نیز در کار بوده است؟

و باید پرسید تجارت براستی چیست و چگونه باید باشد و چگونه است و با جهان چه کرده و چه می‌کند و در برابر آن چه باید کرد؟
آیا باز هم باید خاموش بود؟
آیا تجارت باید کنترل شود و نسبت بدان ظنین بود، یا خویش را بدست آن سپرد و تجارتمردان را ناجیان بشریت تصور کرد؟
شاید بقول ریچارد استالمن آنها امروز در نقش همگان هستند؛ آنها دانشمند هستند و با دانشمندانی که اجیر می‌کنند یکی فرض می‌شوند، آنها ناجیان و خردمندان جامعه‌ی بشری نیز هستند و کارشان توسعه‌ی رفاه و امکانات و فناوری برای بشریت است بدون اینکه انگیزه‌ی اولشان سود شخصی باشد و این انگیزه بتواند برخوردی با منافع واقعی اجتماع داشته باشد. آنها عین منفعت اجتماع نیز هستند. آنها و سرمایه‌ی آنها معیار موفقیت و عدالت است. آنها کسانی هستند که باید حفاظت شوند. آنها کسانی هستند که بقای جامعه به بقایشان بستگی دارد. آن هم بقایی که شرایطش را خود آنان اعلام می‌کنند! آنان خود گزارشگر و قاضی و واضع قانون شده‌اند. عملا آنان همه کس و همه چیز و همه جا هستند.

آیا شما با تمامی این گزاره‌ها موافق هستید؟!

از وقتی با فلسفه‌ی نرم افزار آزاد و مردان روشن و بزرگی همچون ریچارد استالمن آشنا شدم، و پیش رفتم و بیشتر تحلیل کردم، اسناد را دیدم، استنباط کردم، استدلال‌ها را خواندم، شواهد را بررسی کردم و همزمان با مسایل مرتبط دیگری نیز تماس پیدا کردم...
از آن‌وقت هر روز فکری در ذهنم بیشتر قوت گرفت، که نیمه‌ی پنهان اهریمنی «که در جهان وقایع عجیب و غیرقابل درکی را بوجود می‌آورد و فاجعه و رنج ایجاد می‌کند، آنگونه که انسان در عجب می‌ماند که چرا و چطور ناگهان این گونه شد، و نباید اینطور می‌شد و می‌توانست براحتی طور دیگری باشد،» می‌تواند در کجا باشد! و منشاء آن بروزهای ناگهانی که معلوم نیست چطور و از کجا ظهور می‌یابند چیست و چرا!

می‌پرسیدم چرا بشریت باید اینقدر دیوانه و احمق باشد؟ و من خود چقدر احمق یا در واقع جاهل بودم که نمی‌دانستم این داستان تکراری تاریخ است.
از همان فیلم‌هایی که در تلویزیون دیده‌ایم تا امروز.
داستان رنج مردمانی که بدست ستمگران و ثروتمندان استثمار و شکنجه شده‌اند.
آن ظالمان نابود نشده‌اند.

آنها امروز نیز وجود دارند.
چرا باید رفته باشند؟
این ذات بشر است و اهریمنی که در درون هر انسانی هست.
نمی‌توان گفت کسی از آن بری است و نمی‌توان گفت چنین انسانی خود نیز قربانی نیست.
اما باید هوشیار بود و از خود دفاع کرد و اهریمن را رسوا کرد.
آنچه آنان به ما القا می‌کنند، یا اهریمن درون آنان، شاید همچون کالبدی تسخیر شده توسط شیطان، همان خاموشی و هراس از بیان واقعیات است.
گاه ما را به جلب منافع سطحی و مقطعی خویش فرا می‌خوانند و اینکه فکر کردن به معیارهایی ورای آن احمقانه یا نامشروع است و گاه از در تبلیغات و هیاهو و اتهام‌های گوناگون زدن وارد می‌شوند.
آن گونه که طیف نسبتا کاملی از آن در تاریخ ایالات متحده، بعنوان قطب بزرگ سرمایه داری و قدرت جهانی، و بخصوص مورد نظر ما در تاریخچه‌ی جنبش نرم افزار آزاد ثبت است و امروز نیز میبینیم.

من می‌گویم آنان مسبب نیمی از فجایع دنیا هستند! اگر بیشتر نباشد!

نقش آنان کوچک نیست.
همان‌طور که فلسفه‌ی نرم افزار آزاد کوچک نیست.
و آنچه نرم افزار انحصاری انجام می‌دهد و می‌آفریند کوچک نیست.
هرکس این‌ها را کوچک فرض می‌کند بگوید پس چه چیز را بزرگ فرض می‌کند.
و پایه‌های فجایع بزرگ چگونه خلق می‌شوند؟ آیا به یکباره و با پذیرش همگانی؟

قدرت و نفوذ و ثروت.
و تجارتمردان سود اندیش. تنها سوداندیش.
و ضمنا بسیاری از آنان احمق‌های کاملی هستند.
که می‌پندارند هنر تجارت، یا به بیان دیگر برای آنها کلاهبرداری و فریب و ترغیب، خرد و افتخار است.
نمونه‌های آنها را دیده‌ام، و احتمالا دیده‌اید. اگر منی که چندان سروکاری نداشته‌ام دیده‌ام، شما حتما دیده اید.
بعضی از آنان مردانی هستند که ادعا می‌کنند با استعداد و دانایند و باید جامعه بدست آنان سپرده شود (عجب فاجعه ای!!).
اما براستی آنقدر احمق و جاهل هستند که آدمی در حیرت می‌ماند.
و چه بسیار احمق‌های دیگری که این احمق‌ها را می‌ستایند و بحالشان غبطه می‌خورند و آرزوی آنگونه بودن را دارند.
بسیاری از آنان حتی دانشی بدوی نیز در مقولات مربوطه ندارند. نه از تجارت و قوانین آن چیزی می‌دانند و نه از ماهیت و واقعیت و تاریخچه‌ی آن تجارتمردان قهرمان!!

وقتی بیل گیتس می‌شود اسطوره‌ی علم و نابغه‌ی تجارت و الگوی انسانی هوشمند و خلاق و موفق، معلوم است که راه تا کجاها برای این‌طور افراد باز است.
و چقدر مردم در جهل و تفکر نابخردانه بسر می‌برند.
آنان کورکورانه قهرمان می‌پرورانند.
شاید بنوعی ذهن کودک خویش را در سرابی که در خیال خویش با نمودی برونی تطبیق داده اند تجلی می‌دهند.
آری این درون آنهاست. و تصویر آن.
نقش‌های خارجی بهانه‌اند.
و یکی از این کودکان هم می‌شود بیل گیتس!
و به گمانم تا بشریت اینقدر احمق دارد، کارش زار است.
مگر اینکه عنان کار را خود مردم بدست بگیرند.

اهریمنان دیروز می‌کشتند و شکنجه می‌کردند و به بیگاری و استثمار می‌کشیدند.
امروز نیز به شکل‌های دیگری همین کارها را می‌کنند.
امروز نیز در جهان همچنان مردمان میمیرند و شکنجه میشوند.
باوجود اینهمه علم و فناوری و آنهمه رویا و پیشبینی های مثبت دیروز.
پس چه چیز مانع تحقق آن رویا شد؟
چه عامل ناشناخته ای به فرمولها اضافه شد که کسی تاثیر آنرا بدرستی شناسایی نکرده بود؟

امروز نیز کودکانی در آفریقا از گرسنگی تلف میشوند.
هواپیمایی به آسمانخراش میخورد و مردمان میمیرند؛ و بعد برای گرفتن انتقام آنها و برقرار کردن صلح و رفاه و امنیت جهانی (!) بازهم عدهء بیشتر و بیشتر و بیشتری میمیرند و رنج میشکند و ناقص العضو میشوند.
دریافتم که تمام اینها با هم مرتبط است.
براستی چرا تمام آنرا به گردن تجارتمردان فاسد نیاندازیم؟
آنان لایقش هستند! به گمانم حداقل مظنونان اصلی هستند.
آنان پرونده های سیاه قطوری در دادگاه انسانیت دارند.
آنان رد پا و اثر انگشت در بسیاری جاها بجا دارند.
آنان پول و قدرت دارند.
شیوهء جنایت و انگیزهء لازم تنها به قامت آنان برازنده است.
چه کس دیگری را میتوان متهم کرد؟
شاید خود ابلیس را!

بنظرم ابلیس دو دسته پیرو دارد.
شیاطین و احمقها!

گاهی نگاه میکنی و میبینی بعضی بخاطر گردویی جهانی را در خطر می اندازند.
آیا آنان نمیتوانند از یکی از گردوهای چاق خویش بگذرند؟
آنان احمقند یا اهریمن؟
احتمالا کسی بدرستی نمیداند.

نگاه میکنی و میبینی به چه سادگی آنچه خردمندان نسبت بدان هشدار داده بودند و میدهند بوقوع میپیوندد و چطور ما بازهم آنرا نادیده میگیریم، کوچک فرض میکنیم، آخرین و حداکثرترین نمونه میپنداریم.
گویی تا زمانی که ضربه های سهمگین و زجر آور و کشنده را دریافت نکنیم بیدار نمیشویم.
اکثر آدمیان همواره همین بوده اند و هستند.
همسایه ها میمیرند، سگ ما میمیرد، مورچه ها در زیر پایمان له میشوند، کودکی از محرومیت تلف میشود، اما ما گویی قرار نیست به این زودیها بمیریم.
و گویی نوبت ما نرسیده است. و ما مستثنی هستیم. رویین تن.
براستی نوبت ما در کجاست؟ آخر صف؟!
و شاید ما همین امروز نیز در حال قربانی شدن هستیم.
آیا اینطور نیست؟
فکر میکنید چه کسی زندگی شما را و جهان شما را به گند کشیده است؟
یک نفر در یک کجا؟
یک گروه در یک کجا؟
یا تمامی این شیاطین و احمقها؟
که امیدوارم خودتان نیز جزوشان نباشید!!
هرکس در هرکجا با هر نام.
تنها لازم است که احمق یا شیطان باشد.

قدرت+احمق/اهریمن=؟

اینها شوخی نیست.
واقعیت جهان ماست.
بر آنها اسناد و نشانه های بسیار وجود دارد.
همچنان که در داستان این جنبش (نرم افزار آزاد) و در ضمن دنبال کردن راه و برخوردهای آن میتوانید اسناد و نشانه هایی را بیابید که دنیا براستی بدست چه کسانی است! و چطور سیاستمداران نیز از دو دسته نادان/احمق و فاسد خود در دست تجارتمردانی از همین دست هستند.
بطور مثال کسی که در کل اروپا قانون وضع میکند خودش آنقدر بی سواد و احمق است که تفاوت میان کپی رایت و پتنت را نمیداند.
من نمیدانم اینها ناگزیر است و طبیعی یا نه.
از چه چیز دفاع میکنید؟ جهل؟ فساد؟ حماقت؟ اهریمن؟ شما براستی چه چیز میدانید و چه چیز از شما برمی آید؟
قدرت و پولی که این ابله ها و فاسدها بدست آورده اند از کجا آمده است؟
مگر نه اینست که از همین سیستم فاسد و ابلهانه. از روح اهریمنی همین قوانین ضد بشری.

قدرت قدرت میاورد. فساد فساد. قدرت + فساد = فاجعه.

و چرا این قوانین اهریمنی هستند؟
من میپرسم آیا هویدا نیست؟

شما بقدر کافی نمیدانید.
برای همین برایتان هویدا نیست.

در جایی به یک «پیچ» برخوردم با یک طرح ساده که تحت پتنت بود و بخاطر همین محدودیت، و مشکل میان مالک حق انحصار آن و تولیدکنندگان برای همیشه متروک شده بود. طرح دیگری جایگزین آن شده بود. با اینکه احتمالا هزینه و مواد اولیهء بیشتری مصرف میکرد.
طرح آن پیچ اولیه طرحی کاملا ساده و در عین حال کارا و مقرون به صرفه بود.
در این میان آدمی میپرسد چطور اینها تحت کنترل یک فرد درمی آید و چطور چنین حقی به کسی داده میشود که بشریت را از یک چیز ساده محروم کند.
و چطور این افراد اینقدر خودخواه و ابله و لجباز هستند که خویش را محور کاینات فرض میکنند.
براستی عجب ظرفیت و شخصیتی دارند این افراد خلاق که بعضی آنان را بعنوان نیمه خدایان میخوانند!
آیا آدمی، یا این نیمه خدا، اینقدر گذشت و خرد و انسانیت ندارد که بتواند از چیز پیش پا افتاده ای بخاطر بشریت بگذرد؟
و آیا حتما باید مردان نرم افزار آزاد به ما بیاموزند که با گذشت و مهربانی بیشتری هم میتوان زیست و میتوان بهتر هم زیست؟ و آنچه ما حق خویش میدانیم شاید چیزی نیست جز آزمون انسانیت برای ما؟
اینکه ما همه یک جامعه ایم؛ بخشی از سرنوشت مشترکی داریم؛ جامعهء ما جدای از ما نیست و ما نیز مدیون آن هستیم...
همین جامعه است که ما را به رسمیت شناخته، به ما فرصت داده، ارزش و اختیار و حقوق به ما داده، مجال غرورآفرینی خلق کرده ... و در قبال آن وظایفی نیز داریم.
آیا بدون این جامعه ما میتوانستیم امروز باشیم و در اینجا باشیم و آیا دستاوردهای ما صرفا برای خودمان است؟
دستاوردهایی که محتوا و ارزش و افتخار آنها را جامعهء ما به ما ارزانی داشته. بر پایهء دستاوردهای کل آن جامعه در طول تاریخش که بدون آن ما نیز احتمالا امروز هیچ نبودیم.
آیا ما باید صرفا گیرنده باشیم و گویی تمامی جامعه برای ما و در خدمت ماست، و یا نه و فلسفهء آن چیز دیگری بوده است؟
آیا باید از آنچه آن به ما میدهد سوء استفاده کرد؟
آیا اگر دریافتیم که روشی و حقی و محدودیتی برحق نیست و به نفع این جامعه نیست و اشتباهی صورت گرفته است باید خاموشی اختیار کنیم و آزمندانه فقط سودی را که به جیب ما سرازیر میشود تحت نظارت و محاسبه قرار دهیم.
و چه پست هستند آنان که به این جامعه و انسانیت و آرمانهای او بیش از این نیز خیانت میکنند و آن را میفریبند و تخریب میکنند و از ناآگاهی و حسن نیت دیگران سوء استفاده میکنند.
آنان خود، «دزدان واقعی» هستند.
«
دزدان و جنایتکاران».
که امروز با افتخار خود را معرفی میکنند و با اسم و نقشهای دیگری، و بسیاری نیز آنان را باور میکنند.
و جالب اینکه اینکار را با دزد و خلافکار خواندن قربانیان خویش نیز همراه میکنند.

دنیا براستی چه راحت وارونه میشود.
شاید چون چشمهای ما میتواند براحتی هرچیزی را وارونه ببیند. اگر ما بخواهیم. یا اگر بیمار باشیم و یا ندانیم.
وگرنه حقیقت همواره یکیست.
و معیار معتبرتر از دید و منافع شخصی برای درک حقیقت چیست؟
آیا همان اخلاق و اصول اصیل نیست؟
یعنی ترکیب حقوق و آزادیها و وظایف انسانی در یک جامعه با معیار اخلاق و منفعت کلی جامعه.

بشریت امروز همه چیز را به گند میشکد؛ بیش از آنچه ناگزیر بوده است.
چرا؟ میدانید؟
میدانید که بخش بزرگی از آن بازهم زیر سر همین تجارت و تجارتمردان است؟
بخوانید و تحقیق کنید تا بدانید.
و یک ابزار محوری و قدرتمند در خدمت آنان، و زایندهء بخش قابل توجهی از حماقتها و خسارتها و فسادها، همین قوانین انحصاری هستند.
بشریت تاکنون بر اثر این قوانین انحصاری، قوانین «مالکیت فکری»، از دستاوردهای متعددی که مقرون به صرفه تر بوده اند محروم شده است.
وگرنه احتمالا امروز اتومبیل هایی میداشتیم که فرضا آلایندگی آنها نیم اتومبیل های امروزی بود و خرج و خرابی و مصرف آنها نیز پایینتر. و خیلی مثالهای دیگر.
درحالیکه امروز کرهء زمین به فریاد درآمده و زنگهای خطر همگی به صدا، و هنوز که هنوز است ابرشرکتها برای همگان، بشریت، طبیعت، حیوانات، گیاهان، جهان، تصمیم میگیرند که چه باید کرد.

این جنبهء اهریمنی تجارت را کوچک نشمارید.
بنظر من بسیار جدی تر و بزرگتر از آنست که بتوان سخنی از آن نگفت.
و اینکه کسی از آن سخن نمیگوید نقصی اساسی و خطرناک است که در این روزگار ضرورتش بیش از پیش احساس میشود.
بشر در جهل و غفلت فرو رفته.
به مسایل سطحی و فرعی و نتایج بارها میپردازد، اما چنین پایه های مهمی را از نظر دور داشته است.
آنچه ما حداقل میتوانیم بکنیم، اینست که بدانیم، بگوییم (البته با دانش و مسئولیت کافی)، و دیگر اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم.
آلت دست دشمنان انسانیت نشویم. نگذاریم از ما با نقطه ضعفهای بشری سوء استفاده کنند.
حداقل تا آنجا که میتوانیم.
بیش از حد به بازیچه های کم ارزش مشغول نشویم.

چه کسی و چه چیزی با من چه کرده است؟
این‌هاست که مهم است.
آیا کسانی که مدعی هستند، می‌توانند نیازهای مرا برآورند؟
برآورده‌اند؟

نه، من دریافتم که باید خود بدنبال آنها باشم.

تعداد مشارکت : 0

Comments (0)



This thread has been closed from taking new comments.
مجوز استفاده از مطالب این سایت GNU-FDL است. این سایت توسط بنیاد دانش آزاد نگه‌داری می‌شود.
میزبان وبسایت :